سینمای قهرمانمحور، سوءتفاهم یا نیاز امروز سینما؟
تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۸۹۱۸۲۸
در تاریخ سینما کاراکترهای بسیاری را میتوان نام برد که برای افراد مختلف جامعه الگو بودهاند و حتی قهرمانهایی در آثار سینمایی میتوان یافت که الگوی دیگر آثار سینمایی بوده و به مرور در فیلمهای مختلف نمونهای از آن را دیدهایم.
به گزارش خبرنگار برنا، امروزه بسیاری از کسانی که به سینمای ایران نقد دارند، معتقد هستند که یکی از نقاط ضعف سینمای ایران در حال حاضر عدم وجود قهرمان در آثار سینمایی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به اعتقاد بسیاری از منتقدان و کارشناسان سینما، قهرمان در آثار سینمایی همان شخصیت اصلی فیلم است، برخی چنین تعریفی از قهرمان در فیلمهای سینمایی دارند که کاراکتر قهرمان باید عملکرد قهرمانانه داشته باشد. پیش از اینکه بخواهیم کمبود آثار قهرمان محور در سینمای ایران را مورد بحث قرار دهیم لازم است تعریفی از قهرمان به دست آوریم.
در گفتوگو با چند سینماگر این دو موضوع را مورد بحث قرار دادیم که در ادامه میخوانید:
جواد اردکانی: ما به قهرمانپردازی هالیوودی نیازی نداریم / دچار نوعی بدبینی نسبت به خودمان هستیم و قهرمانهای خودمان را باور نداریم
جواد اردکانی کارگردان سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: بحث قهرمان در سینما یک بحث مهم و ضروری است که باید پیش از آن تعریفمان را از قهرمان مشخص کنیم. آیا قهرمانی که ما در ذهن داریم همان قهرمان فیلمهای هالیوود یا بالیوود است یا منظورمان از این عنوان چیزی دیگر است؟
اردکانی خاطرنشان کرد: پس از پیروزی انقلاب فرهنگ ما دچار تحولاتی شد که یکی از همین تغییرات مربوط به همین واژه قهرمان بود. واژه قهرمان با معنای جدیدی به ادبیات ما راه پیدا کرد و پس از آن وارد سینما شد. ما پس از انقلاب به قهرمان بودن ملتمان تأکید کردیم و معتقد بودیم که به قهرمان فردی نیازی نداریم. ما قهرمانهای واقعی بسیاری داریم که دیگر احتیاجی به قهرمانسازی نداریم و گرایش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم همین بود که از کاراکترهای قهرمان به سبک کشورهای دیگر امتناع کند.
او افزود: ما در تعریف واژه قهرمان دچار ابهام هستیم و این به اجتماع و فرهنگ امروز ما برمیگردد و تا زمانی که این ابهام برطرف نشود در این مورد راه به جایی نمیبریم. اعتقاد شخصی من بر این است که ما به سینمای قهرمان محور نیاز داریم اما این قهرمان نباید هالیوودی و یا بالیوودی باشد، باید از جنس خودمان و در عین حال حائز جذابیت بوده و دوستداشتنی و تأثیرگذار باشد. متأسفانه در سینمای فعلی ما قهرمان واقعی خودمان را هالیوودی میکنیم و قصد داریم شمایی از قهرمانان خودمان هم داشته باشد در حالیکه در نهایت نتیجهای حاصل میشود که نه قهرمان فیلم هالیوودی است و نه قهرمان از جنس جامعه خودمان. به نظر من این بحث یک موضوع عمیق است که باید دقیق به آن بپردازیم.
کارگردان فیلم سینمایی «شور شیرین» در ادامه اظهاراتش گفت: مخاطب عام سینما اگر یک فیلم خوب ساخته شود، از آن استقبال میکند، در برخی موارد حتی شاهد بودیم که مردم از قهرمانی هالیوودی و غیر ایرانی هم در فیلمهایمان استقبال کردهاند. طی 10 سال اخیر آنقدر تعداد مخاطبان سینمای ما کاهش پیدا کرده که دیگر نمیتوانیم بگوییم عامه مردم سینما میروند؛ مخاطبان سینما کاهش پیدا کرده اما میزان مخاطبان فیلمها که از راههای متنوع مثل شبکههای ماهوارهای، اینترنت، شبکه نمایش خانگی و تلویزیون کاهش پیدا نکرده و فیلمهای ایران متأسفانه از راههایی غیر از اکران سینماها مخاطب دارند و فیلمها را میبینند. ما نمیتوانیم قشر عظیمی به سینما میروند و این قشر سینمایی آثار روشنفکری و مینیمالیستی میبینند چرا که این آثار هم موفقیتی در گیشه نداشتهاند و فکر میکنم همین قشر اندکی که از فیلمهای سینمایی استقبال میکنند سینمای قهرمان محور را دوست دارند و به دیدن این آثار میروند.
این کارگردان خاطرنشان کرد: ما دچار نوعی بدبینی نسبت به خودمان شدهایم که داشتههایمان را باور نمیکنیم و بیش از هر چیز به تخریب خودمان مشغول هستیم و این باعث میشود در سینما هم اگر قرار است قهرمانی اجتماعی را دنبال کرد قهرمانهای خودمان را فراموش میکنیم. ما در جامعهمان منهای قهرمانان دفاع مقدس که خود دریایی است و تا سالیان سال میتوان دربارهاش صحبت کرد و از آن فیلم ساخت، قهرمانانی داریم که انسانهای بزرگی هستند و اتفاقات بزرگی را در جامعه رقم زدهاند.
اردکانی در پایان تأکید کرد: اگر ما قهرمان خودمان را خلق کنیم و به درستی الگوسازی کنیم واقعاً میتوانیم به ترمیم روحیه مردم، ایجاد امید، نشاط و انگیزه کمک کنیم. وقتی من فیلمی میبینم که یک آدم در شرایطی سخت کارهایی انسانی انجام داده میفهمم که در این شرایط سختی که در آن قرار دادم هم میتوانم با حفظ اخلاقیات به موفقیت برسم و ترویج این نگاه قطعاً به بالا رفتن روحیه جامعه، پیشرفت کشور و رشد افراد کمک کند.
عباس رافعی: سینما در شخصیتپردازی میتواند برای جامعه الگوسازی کند
عباس رافعی کارگردان سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا اظهار داشت: اگر در یک فیلمنامه سینمایی شخصیت اصلی با درایت، هوشمندی و قدرت بدنی بر مشکلات غلبه کند و عدهای را نجات دهد یا از موقعیت بدی که در آن گرفتار شدهاند رها کند میتوان گفت که این فیلمنامه اثری قهرمانمحور است. به عنوان مثال فیلم «هفت سامورایی» را میتوان نام برد که در آن هفت قهرمان وجود دارد اما قهرمان اصلی یک کاراکتر است که توشیرو میفونه نقش آن را ایفا میکند.
رافعی خاطرنشان کرد: قهرمان در موقعیتی قرار دارد که باید آن را تغییر دهد یا از موقعیت محافظت کند و در این راه موانعی بر سر راهش وجود دارد که باید از آنها بگذرد و به موقعیت ایدهآل برسد. در ساختار دراماتیک اگر بخواهیم شکلگیری قهرمان را بررسی کنیم میتوان اینگونه مراحلش را بررسی کرد که در ابتدا موقعیتی آرام وجود دارد، سپس شاهد هجوم ضد قهرمان هستیم و بعد در نهایت قهرمان در برابر آن متولد میشود و برای رسیدن موقعیت به تعادل تلاش میکند. چنین کاری در نگارش فیلمنامه تا حدی شبیه به یک کار مهندسی است.
او افزود: در جامعه امروز اگر بخواهیم قهرمانی واقعی را به تصویر بکشیم به نظر من اشخاصی که در این شرایط سخت با شرافت زندگی میکنند قهرمانهای واقعی هستند. ما سه دسته فیلم داریم که یک دسته از این آثار تجاری و بازاری هستند و فقط برای فروش بالا ساخته میشوند، موقعیتی مصنوعی را تعریف میکنند و پایانی خوش دارند. دسته دیگر فیلمهایی هستند که از آن سوی بام افتادهاند و تنها روایتگر زندگی مفلوک و سخت هستند و تنها عدهای انسان را غرق در فلاکت به تصویر میکشند و اثرشان هیچ قهرمانی ندارد و بیش از هر چیز به موفقیت در جشنوارهها فکر میکنند. اما دسته دیگری از فیلمسازان هستند که هم به استقبال مخاطب، فروش فیلم و هم به ارزشهای هنری اثر و خلق موقعیت دراماتیک فکر میکنند و معمولاً در این آثار میتوان قهرمان و ضد قهرمان را مشاهده کرد.
رافعی تصریح کرد: متأسفانه ما قهرمان زندگی خودمان نیستیم و در جامعهمان قهرمانی که بخواهیم به آن در یک اثر سینمایی بپردازیم پیدا نمیکنیم و نمیتوانیم قهرمان خلق کنیم. در فیلمهایی چون «آواتار» و «ترمیناتور» که به نظر آثاری سطحی و فقط مخاطبپسند هستند اگر عمیق شویم متوجه میشویم که فلسفهای عمیق پشت آنها است و آنها در قهرمانپروری اهداف بزرگی را دنبال میکنند. پیش از انقلاب ما قهرمانهایی داشتیم که معمولاً محمدعلی فردین این نقشها را بازی میکرد و بعد از آن در دام سینمای ظاهراً هنری افتادیم و بعد از ان به سینمای جنگ و دفاع مقدس رسیدیم که بعد به طور کامل این موضوع فراموش شد. به نظر من قهرمان در سینمای ما دچار خدشه شده است و تعریف درستی از آن شاهد نیستیم.
او افزود: قهرمان میتواند وجهههای متفاوتی داشته باشد و لازم است انگیزهاش شخصی باشد. به عنوان مثل فیلم «روز شغال» را میتوان نام برد که فردی قرار است در ازای دریافت مبلغی پول ژنرال دوگل را ترور کند، در میانه راه به او دستور میدهند که پروژه ترور را باید متوقف کرد اما پول را از او نمیگیرند. او پس از این خبر باز هم به هدفش ادامه میدهد و در واقع پس از اینکه انگیزهاش شخصی شده و از مزدور بودن جدا میشود به یک قهرمان تبدیل میشود.
کارگردان فیلم سینمایی «فصل فراموشی فریبا» در پایان گفت: اگر به قهرمانسازی در آثارمان توجه کنیم و در فیلمهایمان شخصیتهای موثر و قهرمان نشان دهیم قطعاً الگوسازی صورت گرفته و چنین کاراکترهایی در جامعه زیاد میشوند. حتماً لازم نیست که قهرمان شخصیتی در جنگ باید یا کارهای عجیب و غریب انجام دهد و حتی یک پدر مبارز در برابر مشکلات بزرگ اجتماعی میتواند قهرمانی جذاب و دوست داشتنی باشد. به عنوان مثال فیلم سینمایی «خانه دوست کجاست؟» فیلمی قهرمانمحور است و بازیگر اصلیاش که یک پسربچه است را میتوان قهرمان فیلم دانست.
مهدی سجادهچی: مفهوم ضدقهرمان در سینمای ما اشتباه ترجمه شده / در جوامعی که توسعه سیاسی ناکام بوده، قهرمان و قهرمانبازی از واقعیت فاصله دارد
مهدی سجادهچی فیلمنامهنویس سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: در تعریف کلاسیک اگر بخواهیم مفهوم قهرمان در سینما را بیان کنیم، قهرمان به کاراکتری گفته میشود که مطالبه خاص و شخصی دارد و این مطالبه میتواند مسئلهای باشد که او شخصاً آن را دنبال میکند و یا مسئلهای است که به او تحمیل شده؛ اما در سینمای ما هر زمان صحبت از قهرمان میشود اذهان به سمت شخصیتهایی میروند که عملکرد قهرمانانه دارند و معمولاً سینمای دفاع مقدس مدنظر قرار میگیرد در حالیکه در سینمای دفاع مقدس کاراکترها انگیزه شخصی ندارند و همه برای یک هدف بزرگ اجتماعی یا دینی مبارزه میکنند و در تعریف کلاسیک درام این افراد اصولا قهرمان به حساب نمیآیند چرا که قهرمان باید مطالبه و هدف شخصی داشته باشد.
سجادهچی خاطرنشان کرد: قهرمان در سینما لزوماً یک شخصیت مثبت و سفید نیست و حتی میتواند کاراکتری خاکستری باشد. قهرمان در یک درام سینمایی کاراکتری است که یک هدف را به شکلی فعال دنبال میکند، مسیری را در پیش دارد که موانعی بر سر راهش قرار دارد و در مخاطب ایجاد دغدغه میکند که آیا قهرمان قصه میتواند موانع را پشت سر بگذارد یا خیر. قهرمان لزوماً قرار نیست به هدفش برسد و حتی ممکن است در نهایت، فیلم با مرگ او به پایان برسد.
او افزود: امروز سینمای ما مملوء از ضد قهرمان است اما مفهوم ضد قهرمان برای ما اشتباه ترجمه شده و همه فکر میکنند که او همان بَدمَن قصه است. بعد از قرن 19 و 20 که روابط اجتماعی در اروپا بسیار پیچیدهتر شده و دولتها و در واقع سیاست، بر همه جنبههای زندگی افراد تأثیرگذار شد و اراده انسان در برابر قدرت دولت ناچیز به نظر رسید روشنفکران ادبی به این نتیجه رسیدند که با وجود ناچیز بودن اراده و قدرت انسان در برابر این قدرت بزرگ مسیر دیگری در شخصیتپردازی و روایت دنبال کنند که منجر به خلق ضد قهرمان شد؛ قهرمان عاجز که پس از ادبیات به سینما هم آمد. نمونهای از این ضد قهرمان را میتوان کاراکترهای فیلم «کرامر علیه کرامر» دانست که نمیتوانند اراده خود را بر آنچه از بیرون بر روابط زناشوییشان تأثیرگذار است غالب کنند و به نوعی در برابر این اتفاقات شکستخورده هستند.
نویسنده فیلم سینمایی «روز سوم» در ادامه گفت: بنیانگذار این نوع سینما در کشور ما اصغر فرهادی است. قهرمانان فیلمهای فرهادی افرادی عاجز و ناتوان هستند که اراده آنها در برابر مشکل به وجود آمده ناچیز است و به هیچوجه در این کاراکترها عملی قهرمانانه نمیبینیم، چنین فضایی امروز در سینمای ما غالب است. نمیخواهم از تعابیری مانند «جهان سوم» استفاده کنم ولی در جوامعی که در توسعه سیاسی ناکام هستند، قهرمان و قهرمانبازی از واقعیت فاصله دارد.
این نویسنده درباره تعریفی که امروز از قهرمان در سینمای ایران میشود گفت: در عالم واقع افرادی که عمل قهرمانانه دارند و حتی در راستای رسیدن به هدفی بزرگ جان خود را از دست میدهند قهرمان هستند و نمونه مشخصی از این افراد را میتوان شهدا دانست اما همانطور که در ابتدا مطرح کردم در درام این تعریف برای قهرمان درست نیست و آنهایی که چنین تعریفی را در سینما درست میدانند بیشتر به دنبال شعارهای سیاسی هستند. امروز در جامعه افرادی که بخواهند با پایمردی و حفظ همه ارزشهای انسانی در برابر معضلات ایستادگی کنند و به اهدافشان فکر کنند تعدادشان شاید نزدیک به صفر باشد و اگر ما در آثار سینماییمان مدام چنین کاراکترهایی که بسیار در اقلیت هستند، معرفی کنیم قطعاً کسی باورش نمیشود و فیلمساز با این کار بیش از هر چیز خود را دست انداخته است. در چنین وضعیتی که این شخصیتها باورپذیر نیستند و در سینمای دفاع مقدس هم کاراکترها قهرمان به حساب نمیآیند استحاله خواست قهرمان میتواند یکی از راههای جایگزین مناسب برای قهرمانپردازی در سینما باشد به این معنی که قهرمان در وهله اول هدف بزرگی که دارد را دنبال میکند و پس از ناتوانی در مسیری که قرار میگیرد، خواستهاش استحاله پیدا میکند و به بُعد دیگری از مسئله پی میبرد. شاید نزدیکترین مثال برای این موضوع حکایتهای عرفانی باشد که در فرهنگ ما به وفور یافت میشوند و قهرمان در برابر قدرتی بزرگتر از اراده خود، هر چند که نمیتواند به آن غلبه کند اما به مسئلهای شاید حتی باارزشتر از غلبه بر آن پی میبرد.
او در پایان افزود: مثال معروف برای این ایده، قصه لیلی و مجنون است. این مفهوم را در آن میتوان استخراج کرد که نرسیدن مجنون به لیلی در ادامه ماجرا به مسئلهای فرعی تبدیل میشود و مجنون از طریق این عشق به دستاورد ارزشمندتری میرسد. به نظر من این راه نجاتی برای سینمای ما است که از طریق آن نه خودمان را با قهرمانهای دروغین دست میاندازیم و نه در منجلابی که امروز سینمای اجتماعیمان با شخصیتهای علیل در آن گرفتار شده باقی میمانیم.
حسن کلامی: قصه تعریف کردن در سینما به معنی پشت سر هم قرار دادن چند اتفاق و واقعه نیست / سینماگران ما قصهگویی را فراموش کردهاند
حسن کلامی تهیهکننده سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: سینما بدون قهرمان معنایی ندارد، آثار پر مخاطب سینما در همه جای دنیا معمولاً آثاری هستند که قصه و قهرمان دارند و قهرمان کاراکتری است که چه مثبت و چه منفی ما به عنوان مخاطب با او همراه میشویم.
کلامی خاطرنشان کرد: فیلم «شنای پروانه» اثری قهرمان محور است اما کاراکتر اصلی آن که جواد عزتی بازیگرش است را نمیتوان کاراکتری کاملاً مثبت دانست. همین که کاراکتر اصلی فیلم یک هدف دارد و برای رسیدن به هدفش موانع را پشت سر میگذارد و وقایعی برایش رخ میدهد که داستان را شکل میدهند به این معنی است که فیلم قهرمان دارد. دلیل اصلی اینکه آثار سینمایی ما قهرمان ندارند این است که گویا سینماگران ما قصه گفتن را فراموش کردهاند یا اصلاً توانایی تعریف قصه ندارند.
او افزود: قصه تعریف کردن در سینما به معنی پشت سر هم قرار دادن چند اتفاق و واقعه نیست. در اکثر آثار سینمایی که میبینیم معمولاً قواعد داستاننویسی را به درستی رعایت نکردهاند، قصهای تعریف نمیکنند و در نهایت کاراکتری شکل نمیگیرد که بخواهد قهرمان باشد. اتفاقات و وقایعی که در آثار سینمایی ما پشت سر هم تعریف شدهاند معمولاً هیچ ارتباطی با هم ندارند و مخاطب نمیتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
تهیهکننده فیلم سینمایی «زخم شانه حوا» تأکید کرد: حدود 70 درصد آثار سینمایی ما معمولاً اینگونه شدهاند و استقبال مردم است که نشان میدهد این آثار کیفیت لازم را دارند یا خیر. وقتی اکثر این آثار نمیتوانند نظر مخاطب را به خود جلب کنند مخاطب به سمت آثار سخیف و مبتذل میرود که کمکم سلیقهها آسیب دیده و تعداد آثار تولید شده به این شکل زیاد میشود. صاحبان فیلمهایی چون «روز صفر» که آثاری قهرمان محور هستند و برای تولیدشان تلاش بسیاری صورت گرفته در این شرایط ترجیح میدهند وارد این میدان نشوند و در واقع کنار میمانند و چند سال بعد که نوبت به اکرانشان میرسد هم دیگر موضوعشان کهنه شده و تمام زحمات گروه به هدر میرود.
کلامی درباره زمان رونق آثار قهرمان محور در سینمای ایران گفت: سالهای اواخر جنگ و چند سال بعد، از آنجا که جامعه به قهرمان نیاز داشت به سمت آثار قهرمان محور رفتیم و فیلمهای متعددی از جمله «گذرگاه» شهریار بحرانی، «دوئل» و «کیمیا» محمدرضا درویش، آثار ابراهیم حاتمیکیا، «سجاده آتش» و... ساخته شدند که واقعاً فیلمهایی قهرمان محور بودند و میتوان آنها را حتی از بهترین آثار سینمای ایران دانست اما پس از پایان جنگ تحمیلی ذائقهها عوض شد و فضای سینما به سمت دیگری رفت. البته در شکلگیری این وضعیت نباید تأثیر مسئولان سینمایی را نادیده گرفت که کمکهای لازم را کنار گذاشتند و در واقع بخل و حسد باعث شد وضعیت به این شکل شود.
این تهیهکننده تصریح کرد: امروز وقتی تهیهکنندهها اسم سینمای دفاع مقدس و جنگ را میشنوند دغدغهشان دوچندان میشود که چگونه این فیلم را بسازند و در گیشه هم موفق باشند چرا که دیگر کسی به دیدن این آثار نمیآید. سینمای ما به سمت سینمای اجتماعی رفته و در سینمای اجتماعی هم معدود فیلمسازان چون مسعود کیمیایی بودند که آثارشان قهرمان محور بود.
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: ایران سینمای ایران ذهن هالیوود ادبیات انقلاب وزارت فرهنگ و ارشاد جامعه فیلم سینمایی تلویزیون دفاع مقدس رشد برنا مشکلات بازی جنگ پول عجیب و غریب پدر سینمای دفاع مقدس مرگ دولت اصغر فرهادی عشق جنگ تحمیلی مسعود کیمیایی عباس رافعی حسن کلامی جواد اردکانی قهرمان در سینما سینمای قهرمان محور سینمای دفاع مقدس آثار سینمایی قهرمان در سینما آثار سینمایی ما فیلم سینمایی سینمای ایران سینمای ما تهیه کننده فیلم هایی ما قهرمان ضد قهرمان نظر من مسئله ای شخصیت ها پشت سر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۸۹۱۸۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرگذشت غمانگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران؛ صدیقه سامی نژاد که بود؟ (+عکس)
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند. صدیقه (روحانگیز) سامینژاد بازیگر فیلم «دختر لر» پس از نقشآفرینی در نخستین فیلم خود آنقدر سختی دید که هرگز حاضر به تکرار این تجربه نشد.
به گزارش روزیاتو، نام روحانگیز سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ در کرمان بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد:
زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد. به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».
این کارگردان سینما همچنین گفته بود:
من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.
عباس بهارلو – مورخ و پژوهشگر سینما – در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است:
وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است:
بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد.
«دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت. سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند.
ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است:
اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است.
سامینژاد در حالی در ۸۰ سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود:
بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.
قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند. در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، میتوانست نقش یک پدر را بازی بکند.
کانال عصر ایران در تلگرام